1
میگویم به خود
نهیب وار
چرا نمیشود
که رها شوم
از این کشاله لَخت ظهر
تا در افق آفتاب گرم شهرستان
میان خمیازه یک سراب
ذوب شوم.
2
گاهی اوقات نفس مات پنجره
راه چشمانم را میدزدد
غرقه در تصویر
خواب میبینم
3
مدتی است که
معادله را برهم زدهای
در شتابهای بیاثرم
روح یک نسیم خفته است.
مریم عزیزم ! خیلی خوب بودن و خییل دوستشون داشتم ...
و 2 را بیشتر ...
راستی خیلی مشتاقم ببینمت .. تونستی برنامه بذار با ایرن یا تنها بیا اصفهان ... یبار دیگه هم گفتم ، احساس می کنم نقاط مشترک داریم
خیلی خوشحالم که صداتون رو از صفحه شیشه ای مانیتور می شنوم.
از کامنت و نظراتت که برای ایرن می ذاری به مهربونی و خوبی تو پی برده بودم خیلی ماهی!
اصفهان رو ندیدم حتما خیلی جای خوبیه دوست بیام!
سلام خوبی وبلاگ جالبی داری.اگه خواستی یه سری هم به ما بزن گلم.راستی با سایتهای من تبادل لینک می کنی؟اینم آدرسی که تملم سایت های من تو اون هستند.www.istgah.asantabligh.com/tabdol1.php
خوب بود
میدونی که از من سرتری و نمیتونم شعر هاتو نقد کنم
اصلا چنین حرفی درست نیست. هر مخاطبی نظر خاص خودش رو داره و ارزش بندی مخاطبان اشتباه است. نظر هر کس نه تنها نشانه ی تربیت و محیط وسواد اونه بلکه باعث می شه بازخورد شعر در لایه های متفاوت جامعه مشخص بشه
هیچ کس از دیگری سرتر نیست!
نظر پست قبلی رو برای این پست گذاشتم. چون جای نظر دادن رو اشتباه گرفتم. به این توجه نکردم که بخش نظرات بالای مطلبه
به هر حال ممنونم
سلام. جالب بود. تونستی پیش من هم بیا خواهر ایرن