سی و یک

سی و یک

سی و یک

سی و یک

من
تمام گاوهای زمینم!
مصیبت بزرگم
ترکیدن پستان هایم است از شدت شیر
و نهایت آرزویم
آن یونجه های تازه روییده در پاشویه ی رود!

من تمام گاوهای زمینم!
کیفور این حماقت وغ زده،
رها در نشخوار ثانیه ها،
مست آرامش چشمان دریده ام!

من تمام گاوهای زمینم!
بی تفاوت وجود آدم ها
فرو رفته در بهتی منجمد
در انتظار آن نوازش زمخت گله دار!

هرچه ببافی می پوشم

در این سگ‌لرز خشک پاییزی

زیر هر پتویی که بخواهی

می خوابم

مثل عنکبوتی چسبیده به سه کنج دوده زده یک دیوار

آماده یک خواب 

در کار مردنم!


1

من

فروتنانه در خیابان نگاه می‌کنم

که چگونه گستاخ بر من می‌تازند

صدای این همه هرزگی‌ها

در من می‌ریزد

من

فروتنانه

تنها نگاه می‌کنم!


2

دیگر سر به بیابان گذاشتنت را

سر در برف کردنت را

نمی‌خواهند

در کنج خانه تمرگیدن

و نمردنت

آرزوی ایشان است!


3

هیچ می‌توان در عمق آب‌های زیر برف

مدفون شد

چگونه بکوبد کلنگ پیر گورکن

بر یخ‌های آبی زمستانی

هیچ می‌توان در این سگ‌لرز بی‌آرام بادها

یک کاج، یک سرو، یک سرود

بر پای گورم کاشت؟

گویی که ترانه‌ای می‌خوانی

در عمق سرد و تاریک اتاق همیشه خواب

چون آخرین پری آب‌های دور

شیونت را پایان نیست

آری! دست‌هایم

گرمای دلداری ندارند

و صدایم تاریک است

اما این اشک‌ها...

آیا برای جاری شدنت

بسنده نیست؟

بیا به ورطه بیفتیم

در اوج و حضیض قافیه‌ها

بیا که صدایمان

هم‌آوازی خستگان است

در فالش تنهایی سکوت

بیا که دعوتیم

به عربده‌های حلقه‌ی چاه

بیا تسلیم برف‌های آبانی شویم....