یک دیوان برایت سرودهام
اما هنوز هم
تنها آوای لبانت
باد سرد کشنده ای است
که بر من می وزد.
خورشید
در کمند من است
با گیسوان سیاهم
تازیانه اش خواهم زد
اما هنوز هم
چشمخانه ی خالی چشمانت
نور را باور ندارد
دیگر حقارتی نخواهد بود
و نه التماسی
در این روزهای خالی
تنها عروسکم
در آغوش تنگ خویش
دفتر های سفید جهان
اعترافنامه قلمهاست
به ناتوانی از وصفت ..
سلام
سکوتت هماره شعر باد
حتما همین طور است که سکوت نیز آبستن صدای شاعرانی است که خیلی پیش سروده و رفته اند.
ممنون از لطف شما